سلام:)
یک عدد زهرای خسته و کوفته و له شده داره با شوما صحبت میکنه
ساعت 3-4اینا بود تازه میخواستم یکمی بخوابم بعد بابام گفت میای باما بریم کاشی انتخاب کنیم؟منم که قشنگ مست خواب بودم تو اون شرایط گفتم نه اونا دیگه کم کم داشتن حاضر میشدن از تخت شیرجه زدم گفتم میام ,میامپاشدم رفتیم وااای از بس هوا گرم بود این آفتابم که فداش شم از پهنا تو حلقم بود
مامان منم خدای وسواس بازیه تو چیز خریدن.ینی جونمون میرسه به لبمون تا آخرش اوکی بده منکه آخرش نفهمیدم کدومشون رو انتخاب کردناصلند فکر کنم انتخاب نکردن
مامانم میگه واسه سرویس بهداشتیا رنگ صورتی بگیریم بعد بابام هرجا هر کاشی صورتی پیدا میکرد داد میزد میگفت بیاین بیاین صورتی پیدا کردماونوقت ما میرفتیم میدیدیم یه صورتی بسیار خز و جوات برداشته با گلهای درشت ورقلمبیده:))))بعد مامانم میگه این چیه آخه؟:||میگه مگه نگفتی صورتی؟
ای قوربون این سلیقه باباها بشم من....اصن عاشق سلیقه شونم ها
ازاونوری که برگشتیم بستنی تناول کردیم,منو خواهرم قیفی گرفتیم و چون تهش نرم شده بود چیکه چیکه میریخت ومدیونید اگه فکر کنین دروپنجره صندلی ماشین. رو همه بستنیایی کردیم
+
سلام
البته آخرش برای حمام کاشی های آبی طرح گلدار قشنگی خریدیم...یادش به خیر!
می گم نکنه کلا خرید رفتن کاشی رو خواب دیدی؟آخه هیچی یادت نیست که!
ایشالا که کاشی های خوشرنگ بگیرین،خونه تون گوگولی بشه...یادش به خیر ما هم دقیقا همین حدود چند سال پیش بنایی نقاشی داشتیم و چه وضعی داشتیم با این اختلاف سلیقه ها برای خرید کاشی!
سلام پدر جان:)
والا من اخرش نفهمیدم اینا فازشون چی بود طرح انتخاب میکنن بعد دودقیقه بعد میگن رنگش بده اون یکی میگه نه خوبه بعد دوباره میگن کوچیکه....کلا نفهمیدم انتخابشون چیه
مرسی پدرجان:**
وای. کاشی گلی گلی خیلی دوس:)