سلام:)
یوهاهاها من برگشتم
درواقع شهر دانشجوییم رو بدرود گفتم...ینیااا حال میکنم خودمون در دانشگاه رو بستیم و اومدیم.آیدا هنوز آف نشده امروز صبح ساعت 7اینا اس داده که تو روحت که آفی میتونی راحت بخوابی:|
کاملا درکش میکنم که چه حسی نسبت به زندگی داره الان:))
با "ح"بهم زدم! در واقع بین ما اصن چیزی نبود که بخوام بهم بزنم.ولی خب بنظرم یه چیزی این وسط جور در نمیومد...نمیتونستم درک کنم؟ معنی دوست معمولی رو اصن نمیتونم بفهمم....اگه یه روز حالش رو نمیپرسیدم حالم رو نمیپرسید! و روز بعدش پی ام میداد یه حالی از من نگیری ها!! اگه بخوایم سر حق نزنیم اخلاق خوب خیلی داشت ها مثلا فوق العاده با پشت کار بود وقتی میگفت یه کاری رو انجام میدم حتمااا انجامش میدادبسیار با ادب و با فرهنگ بود عقاید و افکارش مثه من بود تا حدودی باهم خوش بودیم ولی این خوش بودنه کافی نبود!.....
+این عید شاید بریم سمت جنوب خونه خالم :)