crazy letters:)
crazy letters:)

crazy letters:)

38

سلام:)

حضورم به عرضتون که  بالاخره من تونستم آناتومی رو  بخونم یوهوهو 可愛いやつ のデコメ絵文字 ولی خب دوشنبه که برگردم ساعت دو امتحان بیوشیمی دارم و اونقددددررررم از بیوشیمی بدم میا که نگو気持ち のデコメ絵文字

همش چرخه و اسمای عجیب غریبه نه من و نه هیچ کدوم از بچه ها درک درستی ازش نداریم ...صدای کل بروبچ کلاس تو گروه دراومده ...جالب اینجاس که هیچ کدوممون جزوه کامل این درس رو نداریم حالا چطور میخوایم امتحان بدیم الله اعلمスマイル シリーズ のデコメ絵文字ولی من سه تا پاور هاشو دارم و یکی از جزوه هارم تو کلاسورم نوشتم بنابراین وضعم نسبت به بقیه خیلی شاهانه تره:)) حالا امروزم برم اونا بخونم

دیشب با مامان بابا رفتیم بیرون شام بیرون خوردیمو برای برگشتن من خرید کردیم...اومدیم من سردرد وحشتناکی گرفته بودم ...گرفتم خوابیدم ساعت دوازده شب بیدار شدم.رفتم تو اینستا پسر عمه م پست گذاشته بود لایک کردم دیدم اومد دایرکت!

و توی پرانتزم بهتون بگم ما روابطمون کمه نه اینکه اصن همو نبینیم ها ولی دیر به دیر ...خولاصه سلام احوال پرسی خیلی خودمونی کرد و گفت دانشگاه خوبه خوش میگذره گفتم آره خوبه...!بعد گفت مختو نزن اونجا!!!منم برگشتم گفتم من مخ ندارم که بخوان بزنن..

گفت نه چرا خانوم به این خوشگلی! بعد شماره ش رو داد گفت بیا تلگرام!منم رفتم گفت یه عکس بهم بده داشته باشم دیگه دیدم خیلی داره از حد خودش فراتر میرهhttp://goli88.persiangig.com/image/Smilies/icon_neutral.gif گفتم تو پیجم گذاشتم میتونی برداری گفت نه اونو که  همه دیدن منم برگشتم گفتم خب شماهم ببین!!

جواب داد :دیدم خووو!باشه اصن نمیخوام منم جوابشو ندادم:|ملت چه حرفا که نمیزنن والا..スマイル シリーズ のデコメ絵文字چند هفته پیشم پسر خاله م دقیقا یه همچین رفتار های از خودش در وه کرد!البته به صورت کاملا جدی و رسمی زنگ زد باهام حرف زدن منم واقعا شوکه بودم تا  یکدفه بخودم اومدم و فهمیدم منظورش چیه ....

اصن با فازشون فاز نمیگیرم:)) من اگه روزی بخوام ازدواج کنم عمرااا با فامیل نه اینکه کورکورانه بگم ها ولی نه این و نه پسر عمه م هیچ کدوم به دلم نمیشنین و اتفاقا این به دل ننشستن هم دلیل داره...از پسر خاله م که بیزارم!باورتون میشه بعضی وقتا خدارو شکر میکنم که نمیبینمش!!


+مامان من هنوز پام نرسیده میگه از همین حالا برا ارشد بخون http://goli88.persiangig.com/image/Smilies/icon_neutral.gifمن دیگه حرفی ندارم واقعا:|


37

سلام:)

آقو یکی بیاد منو با خاک انداز جم و جور کنه ببرهچراااا من درس نمیخونم:(؟

میدونین تو خوابگاه واقعا نمیشه... خیلی از دست خودم عصبانی ام

چندروزه برگشتم ..دیروز با آیدا رفتیم بیرون و سفره دلمون رو باز پیش هم پهن کردیمو از روزگار و مافیهاش گله کردیمو و دیداری تازه کردیم:)

میگفت تو هیچ وقت شوهر نکنhttp://goli88.persiangig.com/image/Smilies/icon_neutral.gifمنم حرفش رو پذیرفتم...!خدای راست میگه الان سر سوزنی آمادگی در خودم رو نمیبینم که حتی یه رابطه رو شروع کنم چه برسه به ازدواااجペコちゃん リクエストありがとう(^з^)-☆Chu!! パステル のデコメ絵文字

خلاصه اقو من همینجوریشم با خودمو زندگیم درگیرم ....اصن حوصله تعهد و از این صوبتا رو ندارم...گرچه بازی روزگار و عشق غیر قابل پیش بینیه ولی الان تو این شرایطی که هستم اصن نمیتونم فکرش رو بکنم....

دوس دارم حالا حالا ها اینطوری باشم

تو دانشگاه هی داره اتفاق پشت اتفاق میفته ....نمیدونستم دانشگاه یه همچی جوی داره ای مرده شورشوووو ببرنスマイル シリーズ のデコメ絵文字دوس نداشhttp://goli88.persiangig.com/image/Smilies/icon_sad.gif


سلام:)

ینی هیچی مثه این نمیشه که آدم تو خونه خودش با لپ تاپ خودش آپ کنه....

جونم براتون بگه به علت تعمیرات شوفاژ خوابگاه 4 روز کلا تعطیل شدیم آی حال داد! امتحانمونم کنسل شد

حالا قراره شنبه برگردم....

روزها یکی یکی پشت سرهم میگذرن و من باورم نمیشه چند ماه به همین سادگی گذشت!انگار همین دیروز بود که رفتم دانشگاه...به قول استادمون این 3 سال و نیم دوران دانشجویی مثه آب خوردن میگذره و تموم میشه....

کم کم دارم به محیطش عادت میکنم....کلاسامون فشرده ن.یه روزایی هم هست که 8-10 و 10 -12 و از اونور 2-6 کلاس داریمhttp://goli88.persiangig.com/image/Smilies/icon_neutral.gif

بچه های تو خوابگاهم خوبن ...درسته که من با همه دوستم  و میگم و میخندم ولی خیلی نمیتونم باهاشون ارتباط برقرار کنم...دلم خیلی هوسه آیدا رو میکنه...

تو حیاط دانشگامون پاییز خیلی خودنمایی میکنه:)از تنهایی قدم زدن و حس کردن خش خش برگا زیر پام احساس فوق العاده ایی بهم دست میده...

میام کرمانشاه یاد دوران پشت کنکور بودنم میفتم....یاد دورانی که تو پاییز کلاسای مختلف میرفتم و همش استرس داشتم که ینی چی میشه و من اخرش چی قبول میشم؟یاد دورانی که آزمون میرفتم و همش نگران رتبه م بودم....صبح برای بابام اس اومد یه لحظه ناخوداگاه فکر کردم رتبه ازمون گزینه دو من براش اومده بعد یادم افتاد که تموم اون دوران گذشت و خاطره شد ....درسته که من به اون چیزی که خواستم نرسیدم و یه رشته خیلی پایین تر تو یه شهـر پرت قبول شدم ولی بهر حال با این تریپ زندگی دارم حال میکنم気持ち のデコメ絵文字

اعتراف میکنم تنبل شدم!اصن کتاب نمیخونم!!هنوز خشم و هیاهو رو تموم نکردم...آیدا هم کلی شاکی شده..


36

سلام:)

این اولین پست من اندرون خوابگاهه:)

جونم براتون بگه که امتحان فیزیو لوژی فردا رو کنسل کردیم آی حال دااااد آی حال داد

فردا تا ساعت دو کلاس نداریم 

امروزصبح که میخواستیم بیایم ساعت چهار صبح بیدار شدم چون هشت کلاس داشتم.... :/

دلم تنگ شده اندکی....