سلام:)
آقا خونمون یه کویتی شده بیا و ببین فقط عشق حال دارم میکنم
خواهرم همش بهونه میگرفت که بریم خونه خالم که بتونه با دختر خالم که همسن خودشه بازی کنه ....و چون اونا یه شهر دور هستن مجبورن یه 3-4روزی بمونن واز طرفی چون کار خونمون هنوز تموم نشده بابا نمیتونست بره و منم موندم که هوای بابارو داشته باشم اینجا...آی حال میده آی حال میده
با پارچ اب میخورم بدون استرس,جورابامو میزارم تو پاتختی,تازشم ظهری میخواستم برم بیرون کلید یادم رفت ولی چون کفش پوشیده بودم با نوکه پا رفتم ورش داشتم
این چند روزه خودم غذا پختمدیشب کتلت درست کردم ولی متاسفانه اینقدر زیاد درست کردم که میشد یه عروسی رو باهاش غذا داد
3 وعده س داریم ازش میخوریم هنوزم چندتاش تو یخچال مونده
ولی خب دوران عخش و حال رو به افول هستش و امشب مامانم گفت فردا میام:)))فردا صب باید پاشم جارو بزنم
+کتاب خشم هیاهو از ویلیام فاکنر رو از آیدا رفتم ولی هنوز یه صفحه ش رو نخوندم:|
+امروز عصر با طیبه رفتیم مسجد دعای روز عرفه خوندیم...عالی بود!!عالی...چقدر ارامش میده به آدم....
+عیدتون مبارررک
سلام:)
دیروز از خواب که بیدار شدم حس کردم یه چشمم قناس شده:|
ینیاااا هرچی زور میزدم باز نمیشدولی آخرش خودم بازش کردم:)) ...خب به خودم گفتم احتمالا اشتباه میکنم هیچیش نیست رفتم که دست و رومو بشورم دیدم همون چشمم توش قرمزه قرمزه,عینهو این خون آشاما
مامانم میگه از بس سرت تو گوشی و لپ تاپه توجه کنید من حتا اگر سرطان جمجمه یا افتادگی هیپو تالاموس هم بگیرم مامانم از اونور میگه واسه اینه که سرت تو گوشیه
هیچی دیگه...کم محلش کردم قرمزیش کمتر شد ...امروز برم واسش پماد چشمی بخرم خوبه خوب بشه بتونم با قدرت بیشتری سرمو ببرم تو گوشی
امروز قراره با بروبچ بریم بیرون...قراره 10 دقیقه دیگه برم پاین تر تا ایدا رو ببینم ولی هنوز باشلوار گل گلی نخیِ گشاد وبلوز استین کوتاه دارم تایپ میکنم
صبحی پاشدم دیدم بویه یه چیز خاصی میاد...مثلا گوجه فرنگی....از اینجا بود که با فراست دریافتیم که مامانم باز یه برنامه دارهرفتم دیدم داره رب درست میکنه...رفتم رو سر گوجه های مادر مرده دارم قَل قَلشون رو نیگا میکنم میگه نزدیک نرو نزدیک نرو!میگم چرا خو؟:|میگه الان چندتا مو میندازی توش واسم
الان با آیدا میخوایم یه سر بریم بهزیستی شاید کسی منو خواست
سکانس اول:صبح شده
سکانس دوم:چشامو یدفه باز میکنم
سکانس سوم:به خودم میگم چند روز دیگه مونده تا اعلام نتایج؟
سکانس چهارم:مامان امروز چندمه؟(روزی صد دفه میپرسم)
سکانس پنجم:شروع میکنم به شمارش....
سکانس ششم:دوباره میخوابم:|