crazy letters:)
crazy letters:)

crazy letters:)

74

سلاااام:)

آقا شما حق دارید منو متهم به سهل انگاری ولنگاری و تمام انگاری های دنیا در باب نوشتن وبلاگ بکنید حق دارید والا

ولی بزارید براتون توضیح بدم... منکه شهر دانشجویی هستم از کله صبح تا بوق عصر کلاس و بیمارستانم بعدشم خواب و بعدشم باید یه فکری به حال این شکمه همیشه گشنه بکنیم .نکنیم؟ تازشم جدیدا با بروبچ باشگاهم میریم ... دیگه حالی به آدم میمونه نه ولا.احوالی به آدم میمونه نه بلاhttp://goli88.persiangig.com/image/Smilies/icon_biggrin.gif

از طرفی بارها گفتم و میگم که تایپ کردن با لپ تاپ ی چی دیگه س همچین باید کلمات زیر دستت قِرچ قِرچ صدا بدن که تموم درد هات از یادت برن...

اینارو ول کنید بزارین از خودم بگم

جونم براتون بگه الان مثلا من تو فرجه هام .... ینی5م برگشتم اما دریغ از یه کلمه درسCats≧ω≦ のデコメ絵文字

27 م اولین امتحانمونه...ایمونولوژی.. آی چـرته آی چرته... قلبم باید بخونم اونم سخته اگه خدا بخواد دیگه کم کم میخوام شروع کنم顔文字 のデコメ絵文字

این ترم بیمارستان خوش گذشت... نسبت ب ترم قبل بیشتر یادگرفتم... میدونی بعضی وقتا تو بیمارستان دوس دارم بشینم زااار بزنم. دلیلشم اینه که هنوز با رشته م اونطوری که باید کنار نیومدم ... حس میکنم در اینده رضایت شغلی نخواهم داشت. خیلی بده ... خدا نصیب هیچکی نکنه

از طرفی خونه م روم فشاره که دختر فلان و پسر بیسار دارن پزشکی میخونن تو چی از اونا کمتر داشتی؟کم  دنبال کارت دوندگی کردیم؟کم برات از جون و دل و پول مایه گذاشتیم؟ و خیلیییی حرفای دیگه که ادم رو تا عمق وجودش میسوزنه

بعد نکته بد ماجرا اینجاس که من اصلا نمیتونم در مقابل این حرفا مقاومت کنم... نمیتونم تو چششون نگاه کنم بگم خب شما بچه آوردین وظیفتون بوده.. در ضمن شما همه کاری رو کردین که پدر مادر های دیگه برا بچه هاشون انجام میدن منت چرا میزارین خب عاخه:(

تا میان ی چیز جدید بخرن سریع میزنن تو سرم که مگه پزشکی قبول شدی؟ بعد شما فکر کن که دور تا دور مارو همسایه هایی محاصره کردن که همه بچه هاشون از دم پزشکی میخونن همه ها:| این وسط فقط من فرزند ناخلف توشونم...

هرروز اونارو میکوبن تو سرم... خلاصه که داداچ زندگی خیلیییی سخته

از طرفی ب خودم که دروغ نمیتونم بگم... راجبه پزشکی الان نظری ندارم ولی حس میکنم این رشته ایی که الان توشم واسه من نیست

عذاب روی عذاب

کاریشم نمیشه کرد

شاییید اگه ارشد بگیرم راه گریزی باشه.خیلی به خارج رفتن فکر میکنم ولی واقعا فعلا در حد رویاس 

خب خب دیگه راجبش حرف نزنیم هوم؟:)

این وسط آقای سین همش پی ام همش اس میده... میگه که به من یه فرصت بده از اون اصرار و از من انکار

فکر میکنه لج کردم

ولی واقعا ما بهم نمیخوریم در ضمن اون علاقه ایی که باید باشه نیست

در توجیه این مسایل ایشان میفرمایند که: اگر به من ی فرصت فقط یه فرصت کوچولو بدی من درستش میکنم

ولی از شما چه پنهون که من حتی نمیتونم بهش فرصتم بدم چون اصلا اون ادمی که میخوام نیس:(

از طرفی وااقعا قصد لج کردن با ایشون رو ندارم ولی لامصب نمیدونم چرا متوجه نمیشه میگه من اصلا نمیتونم بهت فکر نکنم هر وقت با خودم میشنیم خلوت میکنم یا جایی صادقانه دردودل میکنم اسم تنها کسی که میاد تویی!

خب من واقعا این حس پاکش رو میفهمم ولی این فرصت دادن بهش به معنای دوست شدنه و من اینو نمیخوام.

حالا اقای خ هم چند وقته پی ام میده منو استاد خطاب میکنه منم بهشون دکتر میگم:))

خلاصه که همه چی کااااااملااا  در محیط و بستری دوستانه پیش میرفت. ولی امروز میگفت کی برمیگردی؟نمیشه زودتر برگردی و یه چندتا سوتی دیگه

کلا من میفهمم ک یه ذره مشکوک میزنه:)) گرچه من با ایشون  قصد رابطه و دوستی ندارم

ولی دوست دارم شخصیتش رو... خیلی گوگولیه اخه

آماااا  به یه صورت دیگه س این دوس داشتنه... حالا واقعا دوس ندارم که ی طور دیگه پیش بره

خلاصه که یه فیلم هندی شده که بیاو ببین...

تا آپ بعدی که خدا داند کی هستش بدورد خیلی خیلی دوستون دارم مواظب خودتون باشید