crazy letters:)
crazy letters:)

crazy letters:)

23

سلام:)

دیروز از خواب که بیدار شدم حس کردم یه چشمم قناس شده:|

ینیاااا هرچی زور میزدم باز نمیشدولی آخرش خودم بازش کردم:)) ...خب به خودم گفتم احتمالا اشتباه میکنم هیچیش نیست http://goli88.persiangig.com/image/Smilies/icon_redface.gifرفتم که دست و رومو بشورم دیدم همون چشمم توش قرمزه قرمزه,عینهو این خون آشاماhttp://goli88.persiangig.com/image/Smilies/icon_sad.gif

مامانم میگه از بس سرت تو گوشی و لپ تاپه توجه کنید من حتا اگر سرطان جمجمه یا افتادگی هیپو تالاموس هم بگیرم مامانم از اونور میگه واسه اینه که سرت تو گوشیهhttp://goli88.persiangig.com/image/Smilies/icon_neutral.gif

هیچی دیگه...کم محلش کردم قرمزیش کمتر شد ...امروز برم واسش پماد چشمی بخرم خوبه خوب بشه بتونم با قدرت بیشتری سرمو ببرم تو گوشیhttp://goli88.persiangig.com/image/Smilies/icon_biggrin.gif

امروز قراره با بروبچ بریم بیرون...قراره 10 دقیقه دیگه برم پاین تر تا ایدا رو ببینم ولی هنوز باشلوار گل گلی نخیِ گشاد وبلوز استین کوتاه دارم تایپ میکنم

صبحی پاشدم دیدم بویه یه چیز خاصی میاد...مثلا گوجه فرنگی....از اینجا بود که با فراست دریافتیم که مامانم باز یه برنامه دارهCats≧ω≦ のデコメ絵文字رفتم دیدم داره رب درست میکنه...رفتم  رو سر گوجه های مادر مرده دارم  قَل قَلشون رو نیگا میکنم میگه نزدیک نرو نزدیک نرو!میگم چرا خو؟:|میگه الان چندتا مو میندازی توش واسمhttp://goli88.persiangig.com/image/Smilies/icon_mrgreen.gifالان با آیدا میخوایم یه سر بریم بهزیستی شاید کسی منو خواستCats≧ω≦ のデコメ絵文字

22

سکانس اول:صبح شده

سکانس دوم:چشامو یدفه باز میکنم

سکانس سوم:به خودم میگم چند روز دیگه مونده تا اعلام نتایج؟

سکانس چهارم:مامان امروز چندمه؟(روزی صد دفه میپرسم)

سکانس پنجم:شروع میکنم به شمارش....

سکانس ششم:دوباره میخوابم:|

21

Hozier_better love


تکست  آهنگ در ادامه مطلب:)


  ادامه مطلب ...

20



سلام:)

یادتونه تو پستای قبل نوشته بودم که یه روز یه دختر بچه اومد خونمونو من درحال سیب سرخ کردن بودم دسته خودش رو گذاشت تو ماهیتابه؟

دیشب اومده بودن خونه مون و من اولین کاری که کردم اول رفتم دستشو نگاه کردم:))خداروشکر خوبه خوب شده بود

اونقده باحاله....یه شلواره پوشیده بود که روش فیل و زرافه و جزیره بودبه فیل های رو شلوارش اشاره میکنم میگم مهگل اینا چین؟میگه عیل!!

براش کتاب داستان خوندم ,بعد کتابه درباره ایمنی بود که مثلا بچه ها با کبریت بازی نکن ,تو خیابون بازی نکن و این صوبتا... تو یه صفحه ش یه پسره تصادف کرده بود دهنش و سرش خون اومده بود...اقا این بچه که این صحنه رو دید اون قدر متاثر شد که نگووومو و لپ و چش و صورت منو میکشید میگه برام توضیح بده که این چرا این شکلی شده؟:))))داشتم براش میگفتم که این مثلا تو خیابون توپ بازی میکرده که یهو ماشین زده بهش اوف شده(سعی کردم خیلی رمانتیک توضیح بدم شب خواب بد نبینه)بعدحدود دو سه مین همینجوری نگاش میکرد و رفته بود تو فکر ینی قیافه ش اونقدر خنده دار بووود فسقلی بعد ازش میپرسم مهگل برام بگو این چرا اینطوری شده؟میگه:نی نی تهوف هوووووون!(که ترجمه ش میشه نی نی تصادف خوووون!:))) )

براش نقاشی میکشیدم گفتم چی واست بکشم؟گفت بـَ بَ!من اول فکر میکرم منظورش ب بعی هستش:|کلی به خودم فشار اوردم داشتم بع بعی میکشیدم بعد اونم هی میگفت ب ب ...یدفه مامانش اومد گفت منظورش بستنیه:)))خدایی زبونش سخت بود:))


+یه انیمیشن دیدم اسمش هتل ترانسیلوانایست که درباره خون آشام هاست و البته برخلاف لفظ خون آشام که ممکنه تصور ایجاد کنه که خیلی خشن اند اینا خیلی باحال اند که همشون تو یه هتل به اسم ترانسیلوانیا زندگی میکنند بعد دختر رییس این هتله(که خون آشام تشیف دارند)طی یه ماجراهایی عاشق یه آدم میشه و باهاش ازدواج میکنه و حالا توقسمت 2 جریان بچه دار شدنشون رو میگن ...شخصیت های خیلی دوس داشتنی ایی داره و به علاوه دوبله خوبش هم جذابیتش رو بیشتر کرده ...از بین تموم این شخصیت ها من گرگه رو دوس دارم....اقا این با اینکه خودش و خانومش هزار تا توله گرگ پس انداختن باز هی بچه میاره:)))ینی زنش همیشه خدا حامله س و رو سر اقا گرگه(اسمش وینه!)همیشه خدا 3-4 تا توله س که یکی داره موهاشو میکشه یکی گوش هاشو میجوه و....خییلی باحالن...جالبش اینجاس که این وینه مربی  تنیس هستشعکس



19

سلام:)

مشغول خوندن کتاب بادبادک باز از خالد حسینی هستم(اول نوشتم حسین خالدی:||| )تا این جاش که کلی باهاش حال کردم....

این هوا هم که قربونش برم از لحاظ گرما تابستونه ولی از لحاظ رنگ  و رو پاییزیه....تابستون دلش نمیخواد تموم دارایی هاش رو به پاییز بده:)  زین رو میپندارم که باهم صوبت کردن و قرار شده تو این مدت باقی مونده تابستون اخرین توانایی هاشو در پختن و سوزوندن ملت به خرج بده

البته پاییز دلگیره...یادش بخیر اون وقت ها که مدرسه میرفتیم دلتنگی پاییز رو با شور و حال مدرسه رفتن تسکین میدادیم ولی خب دو سه ماه که از مدرسه میگذشت می فهمیدیم چه غلطی کردیم:|

هیچ وقت یادم نمیره روز اول مهر بود تو سرویس که مینی بوس بود نشسته بودیم بعد سال بالایی ها همیشه تو ردیف پشتی مینشستن اصن لامصب اونجا نشستن سعادت میخواست:|بعد تو راه برگشتنی از مدرسه یکی از اون ته گفت خدااااایا کی تابستون میاد؟فک کنین بهش هنوز اول مهر بود:))همه مون زدیم زیر خنده....

واسه دانشگاه رفتن شور وشوق و از این چیزا دارم.....کیف خریدم دوباره میخوام جامدادی بخرم:)

این تابستون رو یه جورایی رو هوا معلق بودم...