crazy letters:)
crazy letters:)

crazy letters:)

30

سلام:)

اونروز که با آیدا رفتیم کافی نت برا ثبت نام یه ضد حالی خوردم که تموم شادی هاو خنده های این چند روز همه از دماغم دراومد!

تو برگه ثبت نام دیدم زده شهرستان .....!!گیج و منگ مونده بودم از خانومه که منو ثبت نام میکرد پرسیدم این ینی چی؟ینی من خود همدان میخونم یا....؟

بهم گفت نه زده محل تحصیل شهرستان پس همون جایی...تموم دنیا رو سرم خراب شد بهش گفتم پس چرا تو جواب نهایی انتخاب رشته من زدن همدان!

بعد تو گوشیم کد رشته رو نگاه کردم دیدم بعله این کد رشته برای خود همدان نیست:|

هیچی دیگه ...بعدش قرار بود منو ایدا از اونور بریم کافی شاپ,قدم بزنیم.... ولی اونقد حالم خراب بود که نگو

آیدا همون اولش که فهمیدیم میگفت بریم خونه ولی من قبول نکردم گفتم بریم بیرون ..نمیخواستم بهش تلخ بگذره حالا که این روز با منه

حالم داغون بود باهر زوری که شده بود تاکسی گرفتیم ولی حالم هی بدتر و بدتر میشد چون عصبی شده بودم دوباره معده درد شدم و حالت تهوع گرفته بودم از سر دردم نمیتونستم چشامو باز کنم...وقتی از تاکسی پیاده شدیم آیدا دوباره گفت زهرا بیا برگردیم دیگه واقعا نمیتونستم مقاومت کنم!همونجا دوباره تاکسی گرفتیم برگشتیم خونه..

اومدم خونه به مامانم گفتم اولش جا خورد ولی بعدش دید من چقد داغونم گفت اشکالی نداره اصن ...مگه حالا چی شده؟کلی منو دلداری داد و گفت که اصن مساله مهمی نیست....هنوز کار خونمون درست نشده!!!بابام بیچاره خسته و کوفته از بالا اومد طبقه پایین بهش گفتم اونم گفت که هیچ مشکلی نیست و خداروشکر که قبول شدی!

خلاصه قرص معده و سردرد خوردم حالم شبش خیلی بهتر بود ....آیدا هم که بود دیگه از ناراحتیم کم شد

ینی اون شب من اینقدر به سنجش فوش و بدوبیراه گفتم که نگوD:

بی شعورای بی شخصیت زورشون میاد تو انتخاب رشته بنویسن  که ماهم دله خودمونو الکی خوش نکنیم

اصنم حوصله توضیح دادن به بستگان گرام رو ندارم که چرا اول گفتم همدان؟نمیفهمن که....

خولاصه الانم که دارم اینارو مینویسم باهاش کنار اومدم و چاره ایی هم ندارم....

دیروز با بابا رفتیم واسه کارای ثبت نام.شهر خوب و خوش آب و هوایی هستش ولی میدونی هرچی باشه شهرستانه دیگه.

احتمالا فردا یا پس فردا برم....هنوز وسیله هام تکمیل نشده ...ینیااا به اندازه یه جهیزیه من خرید داشتمD:

زده شروع کلاس ها از 6م ...ولی بعیدمیدونم تا 14-15 هم راه بیفته....

امیدوارم بتونم  خودمو با شرایط وفق بدم:)

نظرات 4 + ارسال نظر
Pardis چهارشنبه 7 مهر 1395 ساعت 19:48 http://www.paradise7713ap.blogfa.com

کلی لباس گرم باخودت بیار دیگه سرما داره شروع میشه

عزززیزززم:**
اتفاقا اون روز که نم نم بارون میزد هوا سرد شده بود ولی چند روز بعدش خیلی خوب بود
مامانم وقتی اومد با خودش کلی لباس گرم و پتو اورد:)

سوداگر سه‌شنبه 6 مهر 1395 ساعت 21:47

سلام
عجب غافلگیری گنده ای...ولی می دونی،من هم معتقدم قبولیت مهم بوده،فوقش اینه که بعد از یکی دو ترم انتقالی می گیری همدان یا حتا شهر خودتون...چون یه خانوم هستی احتمالش هست برات کمتر سختگیری کنن...دلسرد نباش...برو شروع کن و من مطمئنم خوشت میاد...دوستای جدید پیدا می کنی...دنیات عوض می شه...
خب البته دلم برات تنگ می شه...مراقب خودت باش

سلام پدر جان:)
آره واقعا....درد شهرشو با قبولیم تسکین میدم...امیدوارم خوب باشه
منم دلم تنگ میشه ...چشمشما هم مواظب خودتون باشین

Pardis دوشنبه 5 مهر 1395 ساعت 19:13 http://www.paradise7713ap.blogfa.com

عه سلام من نهاوندیمخوشبختم

سلامون علیکم:)
من نیز هم

LLLooVVVeee یکشنبه 4 مهر 1395 ساعت 16:26 http://dokhi.strangled.net/

زندگی یعنی :بخند هرچند که غمگینی.ببخش هرچند که مسکینی.فراموش کن هرچند که دلگیری.اینگونه بودن زیباست هرچند که آسان نیست
باعث افتخاره به منم سر بزنید
89861

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.