37
سلام:)
آقو یکی بیاد منو با خاک انداز جم و جور کنه ببره
چراااا من درس نمیخونم:(؟
میدونین تو خوابگاه واقعا نمیشه... خیلی از دست خودم عصبانی ام
چندروزه برگشتم ..دیروز با آیدا رفتیم بیرون و سفره دلمون رو باز پیش هم پهن کردیمو از روزگار و مافیهاش گله کردیمو و دیداری تازه کردیم:)
میگفت تو هیچ وقت شوهر نکن
منم حرفش رو پذیرفتم...!خدای راست میگه الان سر سوزنی آمادگی در خودم رو نمیبینم که حتی یه رابطه رو شروع کنم چه برسه به ازدواااج
خلاصه اقو من همینجوریشم با خودمو زندگیم درگیرم ....اصن حوصله تعهد و از این صوبتا رو ندارم...گرچه بازی روزگار و عشق غیر قابل پیش بینیه ولی الان تو این شرایطی که هستم اصن نمیتونم فکرش رو بکنم....
دوس دارم حالا حالا ها اینطوری باشم
تو دانشگاه هی داره اتفاق پشت اتفاق میفته ....نمیدونستم دانشگاه یه همچی جوی داره ای مرده شورشوووو ببرن
دوس نداش
سلام دخترم...برگشتنت مبارک...خوبی؟
خب همون طور که گفتم اوایل آدم بدجور توی دانشگاه درس نخون می شه...یه وقت مشروط نشی خدا نکرده...آذر شده ها،چیزی به امتحانای پایان ترم نمونده...یه وقت خدای نکرده غافلگیر نشی؟
ازدواج برای هر کسی یه سنی داره،اما من فکر می کنم اگر کسی هستی که حتما روزی ازدواج می کنی از حالا به این فکر باش که تجربه ات از دنیا و اطرافت بیشتر بشه و هر کاری رو در زمان درست خودش انجام بدی...اگه از من بپرسن می گم پسر و دختری که قصد دارن روزی ازدواج کنن بهتره بین سنین 25 تا 27 ازدواج کنن،اون جوری از نظر زمانی به همه کارها به موقع می رسن...نمی خوام نصیحت کنم ولی هیچ وقت فکر نکن زمانی زیادی داری و اوووو حالا کو تا 25 سالگی...عین باد می گذره،حتا سریعتر...نشه که روزی برسه که فقط برای این که کاری انجام داده باشی مهمترین کار زندگیت رو با شتاب انجام بدی...یه صلوات ختم کنین
ببین درسته اتفاقات دانشگاه گاهی ناراحت کننده اس ولی برشی از جامعه ای است که قراره بهش کم کم وارد بشی...بهش به چشم یک دوران آماده سازی نگاه کن...درسته ناراحت می شی ولی راه مقابله باهاش رو پیدا کن و سعی کن پوستت کلفت بشه چون در جامعۀ اصلی چیزای بیشتری منتظرت هستن...
ولی در کل سخت نگیر،همه چیز یه روزی درست می شه،باز محمدیاش صلوات
سلام پدر جان:)
ممنووونم
اوهوم:( ولی دیگه دارم خودمو جمع میکنم
منم خودم با سنی که دادین بسیار موافقم...میدونین من واقعا درک درستی ندارم ینی قبل از اینکه کامنت شما رو بخونم نمیدونستم واقعا کم کم باید اماده بشم
چشم پدر جان واقعا مرسی
درباره دانشگاهم دیگه کم کم دارم خودمو با هرگونه ادما و اتفاقاتی وفق میدم
متشکرم