52
سلام:)
داشتم پست های قبلی رو میخوندم...چقدر اتفاق افتاده تا الان
از ماجرای خواستگاری خیلی جدی ایی که داشتم و پیشنهاد ها و اتفاق های دانشگاه و بیمارستان...
هنوزم همونم. همون زهرایی که شبا دلش میگیره ,همونی که هنوزم با تنهاییش حال میکنه و نمیدونه چرا باید کسی رو تو زندگیش را بده...همونی که هنوز بهترین دوستش آیداس...
امتحانام خوب بود معدلم 18/22 شد ... تو دانشگاه شخصیتم مورد تایید استاداست در واقع روم حساب باز میکنن
ولی هنوزم نتونستم خیلی با این رشته کنار بیام....هنوزم یه چیزی ته وجودم میگه برام کافی نیست هنوزم گاهی وقتا از بیاد آوردن روزهای کنکور دلم میگیره
دلم میخواد باز کنکور بدم....شااید شااید بعد از کارشناسی دوباره اقدام کردم....
تابستون کلاس زبان میرم...ولی بیشتر وقتم تلف میشه دلم نمیخواد اینطوری باشه
البته دارم یه کتاب ترجمه میکنم که استادم داده با همکاری دو تا دیگ از بچه ها
امیدوارم ب نتیجه برسه
سلام
...این حس سردرگمی هم که داری برطرف می شه،به خودت فرصت بده،تو تازه یک ساله وارد این دنیای جدید شدی،هنوز خیلی چیزها هست که باید بهش دربیای...به نظرم همین قدر که نتایجی که گفتی تا این حد خوب بودن نمره ات کامله،از خودت راضی باش،به خودت آفرین بگو که تونستی...امیدوارم در برنامه های بعدیت هم به همین شکل موفق باشی...حسرت چیزی رو نخور تو تازه شروع کردی
اومدم مثل همیشه بنویسم دخترم دیدم گفتی خواستگار برات اومده و...به نظرم حالا دیگه باید بهت بگم خانوم جوان
به نظر من هم یه دوره سپری شده و با ورود به دانشگاه و دنیای جدید،کم کم از پوستۀ قبلی خارج شدی و به محیط و دنیای جدید و قواعدش عادت می کنی...بله دیگه اون دختر دبیرستانی و رویاهای تلخ و شیرینش تمام و کمال در صندوقچۀ خاطرات شخصیت بایگانی می شه و به جاش شخصیت جدید رو به شکل گیری مصممی جایگزین می شه...مسلمه که شخصیت جدید هر چی بیشتر دنبال اهدافش بره و خودش رو با دنیاهای جدیدی درگیر بکنه،با افراد تازه ای ملاقات می کنه که خب بعضی هاشون در قامت دوست و حتا خواستگار به سمت آدم می آن...خلاصه زندگی همینه خانوم جوان
از شوخی گذشته بابت تمام موفقیتهایی که در این دنیای جدید و مدتی که از ورودت بهش می گذره کسب کردی تبریک می گم
سلام:)
امیدوارم کردین
بله پدر...نه بابا از نظر خودم تغیرات چشم گیری نداشتم گرچه دیگران میگن دیگه بزرگ شدی!
ممنون از حس خوب کامنتتون
سپاس