سلام:)
جونم براتون بگه الان میخوام برم اون چند صفحه رو که از ترجمه مونده بود رو هم تموم کنم...
آیدا دیروز زنگ زد به صورت کاملا مرزی علوم پایه رو نمیفته!:)) دلم میخواد برم خرید امااا ته جیبم خالی خالیه.... اصن شپش پاسور میکنه تو جیبم... خدایا پول برسون گونی گونی
فردا کلاس زبان دارم... تکلیفام رو نصفشون رو انجام دادم بعضیاش مونده
واااای باشگاهم دارمینی از باشگاه بر میگردم عینهووو خمیر وا رفته میشم تازه کل روز بعدشم بدن درد دارم....
هعییی این تابستونم بدون مسافرت گذشت... دلم مشهد میخواد... اگه از طرف دانشگاه ببرن مشهد خیلی خوب میشه...با بروبچ خیلی حال میده
این روزا خیلی حوصله م سر میره تو خونه با این که دوتا کلاسم میرم ولی خب بازم کسلم...
من برم ببینم این ترجمه مو چیکار میکنم
فعلا...
ینی میشه منم اونقد با همکلاسیام صمیمی بشم که دلم بخواد باهاشون برم سفر
آره عزیزم چرا نشه؟
ولی من اون اولا خیلی زجر کشیدم پست بعدی رو حتما راجبش مینویسم بخون
سلام
خسته نباشی از این همه کار...بابا به نظرم تو خیلی برنامه ات پره...ولی خب ظاهرا انرژی زیادی داری،تنها کاری که می شه کرد شاید این باشه که برنامه ات رو پر تر کنی...بعد میای اینجا دو تا وای دیگه اضافه می کنی و می گی وای این کارها رو هم دارم؟
باز خوبه از وقتت مفید استفاده می کنی،خیلی خوبه،خیلی!
آخی ما هم مسافرت نرفتیم...این دانای بگم چی،همۀ سفرهاشون تهنایی رفت
خوش باشی،خوشحالم که دوباره می نویسی،اینجا بدجور ساکت مونده بود،آپدیتمون کن هر چند وقت خانوم،دلمون تنگ می شه ها،خدایی!
سلام:)
باتری اتمی رو من نصبه آره دیگه برناممو سنگین میکنم میام غرهاشو اینجا میزنم:))
ممنونم
انشالله جور بشه یه سفر تووپ برید ولی فکر کنم مسافرت رفتن ما دیگه پرید تا عید ..
آره ...دوست ندارم ساکت بمونه...ممنونم با تشویق های شما بیشتر به نوشتن مشتاق میشم
خب من مشهدم..برم حرم برات دعا میکنم
چه کامنت خوبی....
چقدرررر خوشحال شدم