crazy letters:)
crazy letters:)

crazy letters:)

55

سلام:)

جونم براتون بگه الان میخوام برم اون چند صفحه رو که از ترجمه مونده بود رو هم تموم کنم...

آیدا دیروز زنگ زد به صورت کاملا مرزی علوم پایه رو نمیفته!:)) دلم میخواد برم خرید امااا ته جیبم خالی خالیه.... اصن شپش پاسور میکنه تو جیبم... خدایا پول برسون گونی  گونیhttp://goli88.persiangig.com/image/Smilies/icon_redface.gif

فردا کلاس زبان دارم... تکلیفام رو نصفشون رو انجام دادم بعضیاش مونده

واااای باشگاهم دارم気持ち のデコメ絵文字ینی از باشگاه بر میگردم عینهووو خمیر وا رفته میشم تازه کل روز بعدشم بدن درد دارم....

هعییی این تابستونم بدون مسافرت گذشت... دلم مشهد میخواد... اگه از طرف دانشگاه ببرن مشهد خیلی خوب میشه...با بروبچ خیلی حال میدهhttp://goli88.persiangig.com/image/Smilies/icon_biggrin.gif

این روزا خیلی حوصله م سر میره تو خونه با این که دوتا کلاسم میرم ولی خب بازم کسلم...

من برم ببینم این ترجمه مو چیکار میکنم

فعلا...゜*森girl*゜ のデコメ絵文字

54

سلام:)

آقا عصبانیم عصبانی!چن باره هر چی مینویسم دود میشه میره هوا.... اصن داغون شدم وقتی فهمیدم هرچی نوشتم پریده ...لامصب از شکست عشقی بدتره

بگذریم فقط امیدوارم این یکی دیگه نپره (آیکون دست به دعا و سر به سجده)

شاید باورش براتون سخت باشه ولی هنوز ترجمم تموم نشده:))) ولی فقط 3 صفحه ش مونده.... یه ترجمه ایی کردم در حد گل و بلبل وسط آجر کلوخ گذاشتم ....در این حدD:

موندم تو اصلاحیه میخواد بگه چی رو اصلاح کن.... فکر کنم بگه خانوم شما کلا برو خودتو اصلا ح کن بس که داغونه:|خخخخ


کلاس زبانم خیریت 29 تموم میشه از طرفی دانشگاه زودتر از این حرفا شروع میشه ... ولی احتمالا من همون اول مهـر اینا برم البته بستگی به سایر بروبچ هم داره چون باهم میریم

دلم واسه دانشگاه تنگولیده...واسه حیاطش... واسه قدم زنی شبا تو محوطه ...روزایی که اونجا بودم اصلاااا فکر نمیکردم که دلم تنگ شه فقط میگفتم من از این جهندم در برم دیگه بقیه ش مهم نی ولی خب الان تنگ شده:)  حالا الان میفهمم حرف اونایی رو که فارغ التحصیل شدن که میگن قدر دوران کارشناسی رو بدونین چیه.... واقعا آدم دلش تنگ میشه...چند تا از بروبچ باحال کلاسم انتقالی گرفتن شهرهای خودشون لازم به ذکر است که دلم واسه اونام تنگ میشه البته بعضیاشون خوب شد که رفتن خیلی رو مخم بودن خخخخ آها ااا بیمارستان! دلم واس بازیگوشی های تو بیمارستانم تنگ شده... واسه آنژیوکت زدن خخخخ

آیدا امتحان علوم پایه شو قهوه ایی داده ظاهرا!امیدوارم نیفته...


خونه خاله م اومدن خونمون...یاد دوران کنکورم افتادم که کسی میومد خونمون من هی حرص میخوردم که الان نمیتونم برم پیشش ....اگ کنکور نداشتم فلان میکردم بیسار میکردم

خیلی شکنجه بود خدایی ولی الان اصن نمیرم ها!:|

ینی نمیدونم چمه که همش سرم تو گوشیه.... متنفرم از گوشیم باید کمتر برم سمتش

+هنوز خرید نکردم .....