crazy letters:)
crazy letters:)

crazy letters:)

54

سلام:)

آقا عصبانیم عصبانی!چن باره هر چی مینویسم دود میشه میره هوا.... اصن داغون شدم وقتی فهمیدم هرچی نوشتم پریده ...لامصب از شکست عشقی بدتره

بگذریم فقط امیدوارم این یکی دیگه نپره (آیکون دست به دعا و سر به سجده)

شاید باورش براتون سخت باشه ولی هنوز ترجمم تموم نشده:))) ولی فقط 3 صفحه ش مونده.... یه ترجمه ایی کردم در حد گل و بلبل وسط آجر کلوخ گذاشتم ....در این حدD:

موندم تو اصلاحیه میخواد بگه چی رو اصلاح کن.... فکر کنم بگه خانوم شما کلا برو خودتو اصلا ح کن بس که داغونه:|خخخخ


کلاس زبانم خیریت 29 تموم میشه از طرفی دانشگاه زودتر از این حرفا شروع میشه ... ولی احتمالا من همون اول مهـر اینا برم البته بستگی به سایر بروبچ هم داره چون باهم میریم

دلم واسه دانشگاه تنگولیده...واسه حیاطش... واسه قدم زنی شبا تو محوطه ...روزایی که اونجا بودم اصلاااا فکر نمیکردم که دلم تنگ شه فقط میگفتم من از این جهندم در برم دیگه بقیه ش مهم نی ولی خب الان تنگ شده:)  حالا الان میفهمم حرف اونایی رو که فارغ التحصیل شدن که میگن قدر دوران کارشناسی رو بدونین چیه.... واقعا آدم دلش تنگ میشه...چند تا از بروبچ باحال کلاسم انتقالی گرفتن شهرهای خودشون لازم به ذکر است که دلم واسه اونام تنگ میشه البته بعضیاشون خوب شد که رفتن خیلی رو مخم بودن خخخخ آها ااا بیمارستان! دلم واس بازیگوشی های تو بیمارستانم تنگ شده... واسه آنژیوکت زدن خخخخ

آیدا امتحان علوم پایه شو قهوه ایی داده ظاهرا!امیدوارم نیفته...


خونه خاله م اومدن خونمون...یاد دوران کنکورم افتادم که کسی میومد خونمون من هی حرص میخوردم که الان نمیتونم برم پیشش ....اگ کنکور نداشتم فلان میکردم بیسار میکردم

خیلی شکنجه بود خدایی ولی الان اصن نمیرم ها!:|

ینی نمیدونم چمه که همش سرم تو گوشیه.... متنفرم از گوشیم باید کمتر برم سمتش

+هنوز خرید نکردم .....


53

سلام:)

این روزا بیشتر درگیر ترجمه شدم.... کلاس زبانم رو ادامه میدم و باشگاه هم میرم

اخ آخ چشتون روز بد نبینه ...هفته اول که باشگاه میرفتم اصلا نمیتونسم از سرجام بلند شم...تموم عضلاتم گرفته بودن:|

الان یخورده بهترم ولی باز تو راه رفتن میلنگم

از بس چند ساله که ورزش نرفتم به کلی تحلیل رفتم.... نگران کلاس زبانم هستم چون تو شهرستان دانشجویی این اموزشگاه شعبه نداره و من مجبورم دوباره کتاب عوض کنم و کلی دردسر دیگه و تابستون بعد دوباره تعیین سطح بشم:|خیلی بده

کاش حداقل استان قبول میشدم...اگه استان بودم این همه دردسر رو نداشتم و راحت میتونستم ادامه شو بخونم...از طرفی تایم کلاسم باید در نظر بگیرم که با یونی تقارن نداشته باشه:/

اگه بشه باشگاهمم اونجا ادامه بدم که خیلییی عالی میشه

52

سلام:)

داشتم پست های قبلی رو میخوندم...چقدر اتفاق افتاده تا الان

از ماجرای خواستگاری خیلی جدی ایی که داشتم و پیشنهاد ها و اتفاق های دانشگاه و بیمارستان...

هنوزم همونم. همون  زهرایی که شبا دلش میگیره ,همونی که هنوزم با تنهاییش حال میکنه و نمیدونه چرا باید کسی رو تو زندگیش را بده...همونی که هنوز بهترین دوستش آیداس...

امتحانام خوب بود معدلم 18/22 شد ... تو دانشگاه شخصیتم مورد تایید استاداست  در واقع روم حساب باز میکنن

ولی هنوزم نتونستم خیلی با این رشته کنار بیام....هنوزم یه چیزی ته وجودم میگه برام کافی نیست هنوزم گاهی وقتا از بیاد آوردن روزهای کنکور دلم میگیره

دلم میخواد باز کنکور بدم....شااید شااید بعد از کارشناسی دوباره اقدام کردم....

تابستون کلاس زبان میرم...ولی بیشتر وقتم تلف میشه دلم نمیخواد اینطوری باشه

البته دارم یه کتاب ترجمه میکنم که استادم داده با همکاری دو تا دیگ از بچه ها

امیدوارم ب نتیجه برسه


51

سلام:)

بنده با موهایی خیس لم داده به تخت دارم از خونه خودمون تایپ میکنم:))

ما صبح برگشتیم...اونقدر خسته بودم تا که ساعت 5گرفتم خوابیدم...این روزا بدجور خوابم زیاد شده بعدشم که رفتم حموم!

جونم براتون بگه که هرچه سریع تر باید اون ترجمه رو آماده کنم و تحویل بدم...

یه کتاب هست فکر کنم اسمش اصول و فنون جراحی از بری  وکوهن هست اونم باید بگیرم.


+یه متنی یه جایی خوندم که متاسفانه کاملش یادم نیست ولی تا اونجایی که یادمه گفته بود:سالها باید بگذرد تا بفهمی کسی که منتظرش بودی فقط خودت هستی...

خیلی خوبه.

+دیشب "ح"ساعت یک و بیست دقیقه  تبریک سال نو  داده بود که کاملا رسمی بود و از این آماده ها بود که برا همه میفرستن...چون آخرش نوشته بود سال نو را به همه دوستان خوبم تبریک میگم...منم بی جواب نزاشتمش و نوشتم سال خوبی داشته باشی "ح"عزیز!

+باز خوابم میاد:(

50

سلام:)

جونم براتون بگه ما دوروزه که برگشتیم و الان خونه مادر بزرگیم

احتمالا فردا برمیگردیم خونه....

خونه کلی کار دارم . ترجمه دارم، کتاب نخونده دارم به علاوه کلی امتحان که قراره تو عید بخونم چون بعد عید فشرده میشن...

دارم 1984رو میخونم از جرج اورول ...یه رمان سیاسی هستش...جملاتش رو با گوشت و استخون درک میکنم محشره ...اگه کتابخون هستین حتما تو لیست کتاب هاتون قرارش بدین:)

معده دردم باز عود شده...سنگینی، حالت تهوع...

زیر چشمام کبود شده و سیاه! فک کنم باز حساسیت فصلی گرفتم  چون خارش هم داره ..برا اونم یه نسخه باید دکتر برم:|

کرمانشاه که برم باید مانتو بگیرم ویه شلوار جین چند وقت پیش گرفتم که اصلا پا نزدم یه خورده اونم باید تنگ کنم...